آخرالزمان و انقلاب در سه ساحت "شناخت" ("مهدویت"، فرجامشناسی "جامعه جهانی")
میلاد مبارک امام زمان عج و روز جهانی "مستضعفین" _ حسینیه هنر مشهد_ نیمه شعبان ۱۳۹۵
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم محضر خواهران و برادران عزیز.
تبریک عرض میکنم این شب مبارک را، شب نیمه شعبان، شب میلاد هدایتگر همه امّتها، همه ملّتها، قبائل، قومیتها، نژادها، طبقات، جنسیتها، زمانهها. قیام آخرالزمان و آنچه که قرار است و باید اتفاق بیفتد در واقع حضرت حجت(عح) جامعه آرمانی جهانی در سه سطح، سه قطبی ایجاد میکند و وضعیت جهان را تغییر میدهد. یکی در عرصه «هستیشناسی»؛ دوم در عرصه «ارزششناسی و زیباییشناسی»؛ سوم در عرصه «وظیفهشناسی».
در سطح هستیشناسی و شمول معرفتشناسی که چه چیز چگونه شناختنی است یا نیست؟ آفات شناخت چیست؟ مقدمات و شرایط آن، نتایج آن، یکی در این سطح است. جهان کفر و شرک، هر سه سطح را دستکاری کرده است در سطح شناختشناسی و هستیشناسی، اصل معرفت و امکان معرفت و همینطور این که هستی چیست؟ انسان کیست؟ مبدأ و معاد چیست و اساساً هست یا نیست؟ اینها مورد هدف قرار گرفته است. در حوزه زیباییشناسی و جمالشناسی و ارزششناسی اخلاق خوب چیست؟ بد چیست؟ بلکه خوبی چیست و بدی چیست مورد هدف قرار گرفته است. در عرصه سوم، عرصه عمل؛ وظیفهشناسی چه چیز باید و چه چیز نباید در عمل؛ آن مختل و مخدوش شده است. پس به این سه تا توجه کنید و ببینیم قیام آخرالزمان در این سه سطح، سه کار بزرگ جهانی چگونه صورت گرفته است؟
در حوزه اول، مکتب انبیاء از حقیقت سخن میگوید. مکتب مقابل انبیاء در برابر حقیقت، یک چیزی به نام واقعیت را مطرح میکند از ابتدا همینطور بوده است، الآن هم همینطور است به آن معنا که آنچه که شما حق و حقیقت میدانید واقعی و عینی نیست چون لزوماً و منحصراً محسوس و مادی نیست. آن چیزی که ما قبول داریم هست واقعیت است و واقعیت فقط مادیت است فقط مادیت مادی واقعیت دارد آنچه که شما از حقیقت سخن میگویید یعنی میگویید واقعیتهای فرامادی ماقبل مادی، ما بعد ماده و طبیعت هم وجود دارد و هست آن را منکر میشود این دوقطبی اول. تفاوت ایمان و کفر. آیا واقعاً آنچه که محسوس هست هست؟ واقعیت مساوی با ماده است یا حق و حقیقت، یعنی آنچه که ثابت هست و آنچه هست شامل ماده و فراماده است. این دعوا و نزاع اول، ریشه همه نزاعهای بعدی همینجاست که چون فقط معرفت حسی را قبول داریم حقیقت چیزی نیست جز واقعیت، و واقعیت چیزی نیست جز ماده محسوس، بقیه هرچه هست توهمات و خرافه است چیزی نیست. این دو قطبی اول در حوزه شناخت. و نتیجه آن هستیشناسی، یکی از حقیقت سخن میگوید و یکی از واقعیت. دیدگاه مادی، واقعیت و واقعیت فقط مادی. دیدگاه الهی و مکتب االهی، امروز بطور ناقص و فردا بطور کامل، منشأ و زیربنای قیام بزرگ عدالت جهانی است. پیشفرض و مبنای عدالت جهانی، آن حقیقت جهانی است اگر در حوزه معرفت و هستیشناسی حقیقت جهانی را قبول نداشته باشید حقیقت مطلق واحد را قبول نداشته باشید وقتی جهانی شدن حقیقت ممکن نباشد، امکان اجماع بر سر حقیقت نباشد و این حقیقت شامل ماده و فراماده نباشد آن وقت چه اتفاقی میافتد؟ طبیعی است که امکان ندارد چیزی به نام عدالت جهانی اتفاق بیفتد اصلاً معنادار نیست. چون عدالت که تنظیم حقوق است مبتنی بر حقیقت است که تعریف حق است. حقوق مبتنی بر حقیقت است اگر حقیقت را درست نشناختی، حقوق بشر، عدالت را و حقوق سایر موجودات را نخواهی شناخت بنابراین بدون توحید امکان عدالت نیست و بعد خواهیم گفت بدون عدالت هم امکان توحید نیست. توحید بیمعنا میشود. خب سطح اول، حقیقت یا واقعیت؟ حقیقت، واقعیت است و واقعیت فرامادی است. واقعیت برخلاف حقیقت نیست، حقیقت هم غیر واقعی نیست منتهی واقعیت فقط مادی نیست این محور اول. ابتدا اینجور، این دو قطبی، تقابل حقیقت و واقعیت را مطرح کردند تا بگویند آن که انبیاء و اولیاء و حقطلبان و عدالتخواهان و ارزشگراها از آن به نام حقیقت سخن میگویند آن اصلاً واقعیت نیست، واقعیت ندارد واقعی نیست. علمی نیست یعنی به این معنا که محسوس نیست تجربی نیست آرمان است. مبنای آرمانگرایی این تخیلات متافیزیک است. بعد که دیدند با تفکیک و ایجاد تقابل بین حقیقت و واقعیت نمیتوانند از واقعیت مادی حتی به لحاظ نظری دفاع کنند به تدریج امروز به جای واقعیت خزیدند و سقوط کردند و به سمت شکاکیت غلتیدند. واقعیت در برابر حقیقت معنیاش این بود که واقعیت فقط ماده است فراماده، خدا، آخرت، عدالت جهانی، اینها چیه؟ حقیقت جهانی وجود ندارد تنها حقیقت جهانی همین واقعیت مادی است. بعد که نتوانستند از واقعیت ماده بماهی ماده دفاع کنند و حتی آن را اثبات کنند جدا از عقل و شعور و بدیهیات، چه کردند؟ کمکم به دامان شکاکیت افتادند. شکاک کسی است که میگوید نه این که حقیقت را قبول ندارم واقعیت را هم قبول نداریم نمیتوانیم بفهمیم حتی واقعیت ماده هم قابل شناخت نیست بنابراین با همه چیز باید از موضع شک برخورد کرد حتی این که من هستم، تو هستی، زمان، مکان. خب پس با دو سلاح ابتدا واقعیت به مفهوم مادیت و سپس شکاکیت که اصلاً امکان درک واقعیت مادی هم وجود ندارد چه برسد به ماوراء ماده، به لحاظ معرفتی به جنگ حقیقت آمد. این جبهه اول. این که در روایات دارد که حضرت حجت(ع) دست بر سر بشریت میکشد و عقلانیت بشر ارتقاء پیدا میکند و دو حرف از 22 حرف در علم تا به حال کشف شده و تا زمان ایشان کشف میشود آن 25 حرف علم و معرفت و آگاهی و شناخت حقیقت بعد خواهد آمد و روایتی از این قبیل مربوط به این سطح از مسئله است.
سطح دوم؛ مکتب انبیاء در حوزه اخلاق از فضیلت سخن گفته است. در حوزه معرفت گفت حقیقت، در حوزه اخلاق و ارزشها میگوید فضیلت. یعنی ما یک چیزهایی به نام فضیلت داریم که در برابر آن رذیلت داریم و رذالت داریم یعنی اخلاق خوب و بد واقعی است. یعنی بنده یک خصلتهای بد اخلاقی دارم و یک خصلتهای خوب دارم. شما همینطور و دیگران هم همینطور. و این حُسن و قبح واقعی و ذاتی است و واقعاً در باطن این عالم و آدم حرص و حسادت و خساست، با سخاوت و بخشندگی مساوی نیست. واقعاً راست و دروغ مساوی نیست وقتی مصادیق عدل و ظلم هستند عدل و ظلم مساوی نیست. اخلاق در حوزه اخلاق تا به حوزه عمل برسیم. اخلاق واقعیت دارد منشأ رشد و سقوط واقعی است. یعنی ما واقعاً با یکسری از اخلاقیات و گرایشهایی داریم سقوط میکنیم و با یکسری داریم از ارتفاعات انسانی بالا میرویم ولو بدنهایمان کنار هم است. همین ما که اینجا نشستیم بدنهایمان کنار هم است ولی ارواحمان کنار هم نیست. هر کسی روحش در یک ارتفاعی است بالا و پایین به لحاظ اخلاقی. برای تخریب این مسئله فضیلت در برابر فضیلت سخن از طبیعت گفتند، گفتند فضیلت اخلاقی چیست؟ طبیعت حیوان، طبیعت انسان، همه مثل هم هستند. حیوانیت، غریزه. اصلاً انسانها را به خاطر اخلاقیاتشان ارزشگذاری نمیشود کرد خوب و بد چیست؟ شما بین حیوانات میتوانید بگویید این حیوان اخلاق خوبی دارد و آن حیوان اخلاق زشتی دارد؟ مسخره است! بین انسانها هم همینقدر مسخره است. انسانها را هم بیخودی به لحاظ اخلاقی طبقهبندی میکنیم که چه کسانی اهل فضیلت هستند و چه کسانی اهل رذیلت هستند؟ اصلاً فضیلت و رذیلت چیست؟ اینها دگرباشی است هرکسی یک جور است و یک جور هم باید بماند. خوب و بدیای نداریم هر کسی از منظر خودش خوب است آن یکی دیگر بد است و برعکس. بنابراین ما معروف، منکر، خوب، بد، حتی زشت و زیبا هم به این معنای دقیق نداریم. زشت و زیبا کلاً و کاملاً شخصی، موقعیتی و کاملاً نسبی است. خب در برابر فضیلت در حوزه اخلاق هم این را مطرح کردند و مطرح میکنند در برابر فضیلت از طبیعت سخن گفتهاند. وقتی طبیعت شد چون طبیعت آدمها با همدیگر متفاوت است بنابراین فضیلت و رذیلتی در کار نیست اینجا هم نسبیت به میدان میآید. در برابر فضیلت هم طبیعت و نسبیت، طبایع و نسبیت به میان میآید یعنی خوب و بدی در عالم انسانی بطور واقعی وجود ندارد. این هم دوقطبی دوم که در حوزه ارزشهای اخلاقی صف انبیاء، صف توحید و صف مقابل اختلاف دومشان آنجاست. اختلاف اول در حوزه شناخت و معرفتی بود تقابل حقیقت و واقعیت به مفهوم مادی و بعد شکاکیت؛ که معلوم نیست واقعیت چیست. در حوزه ارزشها تقابل فضیلت در برابر فضیلت، از طبیعت سخن گفتهاند و بعد هم نسبیت در حوزه اخلاق. به این معنا که هیچ خصلتی حقیقتاً نه خوب است نه بد است. هیچ چیزی حقیقتاً نه زشت است نه زیباست.
حوزه سوم، حوزه عمل است. عمل اجتماعی. آنجا خط توحید و انبیاء خط امام زمان(ع) خط انقلاب چیست سخن از عدالت است. در برابر عدالت از رقابت و طبیعت و حریّت به مفهوم نه آزادگی به مفهوم آزادی مطلق است. یک چنین کلماتی همیشه طراحی و جعل شده است. این طرف صحبت از عدالت کرده و میکند که هر حقی، هر صاحب حقی، حقی و حقوقی دارد، هر چیزی جایی دارد، وضع شیء در موضعش یعنی چه؟ یعنی هر چیزی در این عالم جایی دارد یعنی شیرتویشیر نیست. این عالم حساب و کتاب دارد. نظم دارد. مبدأ و معاد دارد باید به همه اینها توجه کرد. کسانی که منکر عدالت هستند میخواهند بگویند هم در عالم تکوین عدالت نه این که نیست اصلاً معنا ندارد یعنی چه عدالت؟ همه اینهایی که در عالم دارید میبینید یا نمیبینید بعد میبینید میفهمی یا نمیفهمی کل اتفاقاتی که در عالم میافتد اینها واقعاً اتفاقی است اینها حساب و کتابی، برنامهریزیای، ربوبیتی، خلقت، هدایت، اصلاً نیست همه چیز همینطوری است این در تکوین. در عالم روابط آزادانه و آگاهانه انسانها در جامعه و تاریخ هم، همینطور. بنابراین اینجا هم شما نمیتوانید بگویید یک ضوابطی به نام عدالت وجود دارد عدالت تکوینی یا عدالت تشریعی، بایدها و نبایدهای حقوقی و عمل، از اینجا پایت را آن طرفتر بگذاری تو ظالمی. هرکسی حقوقی دارد، و این حقوق در تعامل عقل و نقل روشن میشود و از این قبیل. نه. اینجا هم صحبت از طبیعت انسانی است همه دنبال سود و لذت هرچه بیشتر هستند و بقیه را به چشم رقیب بلکه دشمن میبینند و همه را باید لت و پار کنی و بالا بروی و حالا به اسم آزادی در برابر عدالت. به اسم رقابت در برابر عدالت، رقابت عادلانه و آزادی عادلانه خوب است. آزادی و رقابت در ذیل عدالت خوب و درست است اما وقتی رقابت و آزادی و طبیعت را در تقابل با عدالت تعریف کردی اینها همه ظلم و مضرّ میشود یعنی هم آزادی تقسیم به ظالمانه و عادلانه میشود. آزادی ظالمانه این است که من الآن بلند شوم توی سر تو بزنم. این آزادی است. آزادی عادلانه این است که من میخواهم بروم خانهام بلند شوم بروم خانهام. رقابت هم همینطور است. رقابت عادلانه و ناعادلانه داریم. طبیعت هم همینطور است. طبیعت و ارضاع طبیعت هم به عادلانه و غیر عادلانه در عمل تقسیم میشود و در حوزه اخلاق به اخلاقی و غیر اخلاقی تقسیم میشود. خب این سه تا دو قطبی. این نزاع از ابتدا از دعوای هابیل و قابیل بود، تمام انبیاء آمدند این را توضیح بدهند و این جبهه را تحکیم کنند و بشریت را تا میتوانند در این جبهه توحید و عدالت بیاورند و الآن هم این درگیری هنوز در دنیا ادامه دارد ما و شما وسط این درگیری هستیم در یک جبههای. عالم انسانی دائماً و همه جا نبرد حق و باطل و عدل و ظلم است. ما خودمان را کنار بکشیم و خودمان را به آن راه بزنیم منتفی نمیشود این درگیری ادامه دارد ما موضع غلطی در درگیری گرفتیم فرار کردیم و الا نبرد و درگیری ادامه دارد و اوج این نبرد در سطح جهان، مسئله مهدویت است. ما منتظر آن نبرد نهایی، عدالت و ظلم، حقیقت با واقعیت به تعریف مادی، فضیلت با رذیلت و خودمحوری و خوب آن است که من میگویم، بد آن است که من نمیخواهم. هرچه من نخواهم بد است هرچه من بخواهم خوب است! نه این که هرچه خوب است من باید بخواهم، هرچه بد است من باید نخواهم نه. عکس آن است. من محور هستم. هرچه من بخواهم خوب است هرچه من نمیخواهم بد است این نزاع این دوتا تفکر. این نزاعها هست همین کارهایی که ما میکنیم مدام طرف یکی از این دو نزاع را میگیریم یا این طرف هستیم یا آن طرف هستیم.
و سوم در سطح عدالت؛ که اگر حقیقت باشد به لحاظ معرفتی، فضیلت باشد به لحاظ اخلاقی، اما عدالت نباشد یعنی صاحبان حق به حقوق مادی و معنویشان نرسند آنها ناقص میمانند. خب این سه پایه را خوب شناختیم، این سه کلمه یعنی حقیقت، فضیلت، عدالت. این سه تا پایه اصلی حرکت توحیدی و حرکت انبیاء است. این سه تا هدف نهضت امام زمان(عج) است. در هر کدام اینها چند نکته عرض میکنم. در بحث عدالت اقتصادی سه – چهارتا نکته است که یک مقداری پیچیدهتر است و وقت بیشتری میگیرد از آن صرفنظر میکنم.
– حالا چون گفتند اینجا حسینیه هنر است – من اول از بحث زیبایی میخواستم شروع کنم. یکی از چیزهایی که دستکاری شده در حوزه رسانه، هنر، سینما و همه عرصهها مفهوم زیبایی است. و یکی از وعدههایی که در روایات و منابع الهی و دینی داریم اسلامی و غیر اسلامی راجع به آخرالزمان داریم این است که حس زیباییشناسی انسانها تعمیر میشود چون در اثر تربیتهای غلط حقکشی، تحریف، تربیتهای غلط، از خانواده تا جامعه، تا رسانه، تا مدرسه، دانشگاه، تحصیلات، یا در بازار، کوچه، خیابان، پارک، مجموع اینها و ضعف نفس خود ما، هرچه ما از فطرت الهی دور میشویم قدرت تشخیص زیبایی از غیر زیبا، تشخیص زیبایی از زیبا و زشت در ما ضعیف میشود. کمکم به یک حال و وضعیتی میرسیم که در محسوسات هم گاهی افراد مشکل پیدا میکنند. چیزی که اکثراً طبع همه میگوید این زیباست آدم طوری به لحاظ روحی مریض میشود که همان را میگوید زشت است. چیزی که اکثراً بدشان میآید و به آنها اشمئزاز دست میدهد آدم وقتی که سقوط میکند همان را زیبا میبیند. در رفتارهای شخصیمان همهمان همین حالت را داریم حالا چون سن من بیشتر است بیشتر و سن شما چون کمتر است کمتر دارید، ولی به سن من برسید شماها از من هم بدتر میشوید اغلبتان مثل من هستید. آنجا کمکم آدم یک کار زشت و حرف زشت را با زیبا اول میفهمیم خودمان را به آن راه میزنیم چون دنبال منافعمان هستیم به فضیلت و جمال و حقیقت و عدالت کاری نداریم دنبال لذت و منافع هستیم اول خودمان را به آن راه میزنیم تجاهل میکنیم بعد کمکم واقعاً احمق میشویم دیگر واقعاً نمیفهمیم واقعاً به یک موقعیتی میرسیم که چه چیز باید و چه کار نباید؟ اصلاً جای باید و نبایدها عوض میشود از زشتی لذت میبریم از زیبایی بدمان میآید، خداوند در قرآن میفرماید که بعضیها و مؤمنین کسانی هستند که اسم خداوند که میآید قلبهایشان میلرزد و اشک بر چهرهشان جاری میشود از فرط عشق و خشیت. بعد راجع به کفار صحبت میکند و یا راجع به منافع و راجع به آدمهای ضعیف یا ضعیفالایمان میگوید اینها وقتی نام خدا میآید «اشمئزّت قلوبهم» حالشان حالت کراهت است و حالشان بد میشود وقتی صحبت از خدا، از ابدیت، از مرگ، حرف میشود حالشان بد میشود و میخواهند اینها را نبینند. خب همین است جای زشت و زیبا در ذهن و قلب ما عوض میشود زشت را زیبا میبینیم و زیبا را زشت میبینیم گاهی در محسوسات هم این اتفاق میافتد. ولی بیش از آن در معقولات این اتفاق میافتد. یعنی جای حُسن و قبح اخلاقی در ذهن ما، جای حسن و قبیح عوض میشود یک چیزی که وقتی فطرت سالم داریم میفهمیم این زشت است و به لحاظ اخلاقی این کار نامعقول است ولی کمکم اینقدر تکرار میکنیم و عادت میکنیم و منافعمان را در آن میبینیم که حرف زشت و زیبا، کار زشت و زیبا، اخلاق زشت و زیبا را جابجا میکنیم. به زشت میگوییم زیبا و به زیبا میگوییم زشت. در روایت آمده است یکی از کارهای بزرگی که حضرت(عج) در اصلاح جهانی خواهند کرد این است که دوباره همه با مفاهیم راستین زیبایی و با مصادیق زیبایی درست آشنا میشوند. از اعمال و افعال زیبا همه لذت میبرند. از افعال زشت، اغلب همه بدشان میآید و آن چیزی که باید باشند میشوند. وقتی مفهوم زیباییشناسی، فطرت انسان، عقل انسان، ارزشهای اخلاقی در انسان وقتی تعادلش بهم خورد، تعادل زشت و زیبا در همه کار آدم بهم میخورد در بازار کلاه هم را برمیداریم کیف میکنیم عوض این که شرمنده باشیم خوشحال میشویم! یک خانواده را نابود میکنیم ورشکست و بدبختش میکنیم آوارهاش میکنیم به جای ای که ناراحت بشویم خوشحال میشویم. توی ورزش میآییم شروع به تقلّب و کلاهبرداری میکنیم دوپینگ و خریدن داور و فحش و مسائل خصوصی افراد را در عرصه عمومی بیرون آوردن، همین کارها که اصلاً ربطی به ورزش ندارد ولی اینها اصل شده و خود ورزش حاشیه شده است. یعنی شما در هر عرصهای بروید میبینید جای زشت و زیبا کمکم عوض میشود یعنی چه؟ یعنی تعادل روحی انسان بهم ریخته است. یعنی آن ترازوی زیباییشناسی و این که چه ارزش است و چه ضد ارزش است این ترازو مشکل پیدا میکند و خراب میشود. انبیاء آمدند این ترازو را درست کنند نگذارند خراب بشود امام زمان(عج) میآید که این ترازو را در سطح جهان درست کند که بفهمیم چه خوب است و چه بد است؟ چه زشت است و چه زیبا؟ هم در معقولات و اخلاقیات و هم در محسوسات. هر غذایی را نخور، هر لباسی را نپوش. زشت و زیبا دارد. بعضی از لباس پوشیدنها در شأن انسان است برای انسان زیباست بعضیهایش برای انسان زشت است و در شأن تو نیست. هر غذایی خوردنی نیست حلال و حرام دارد حیوانات حلال و حرام ندارند انسان حلال و حرام دارد برای حیوانات پیغمبر نمیآید واجب و حرام نمیآید، حیوانات ماه رمضان ندارند، روزه ندارند، حیوان نماز به این سبک ندارد بله وجود او بطور طبیعی و غریزی همهاش نماز است ولی از او همان را خواستند. در پوشش،در گویش، در روش، در خورش، یعنی غذایی که میخوری، در ورزش، در کوشش، در همه اِشاِشها همه به زشت و زیبا تقسیم میشود فراخور انسان یا مادون شأن انسان. آنجا حقیقت میشود اینجا میشود فضیلت و اینجا میشود عدالت. این سه تا آمده حس زیباییشناسی، حقیقتشناسی، عدالتشناسی، جمالشناسی و حقشناسی و وظیفهشناسی را در انسان بیدار کند. این کار اصلی امام زمان(عج) است. پس همه عرصهها تقسیم بر دو میشوند: اقتصاد، سیاست، علم، تکنولوژی، هنر، رسانه، خانواده، همه تقسیم بر دو میشود. آنهایی که زیباست و آنهایی که زشت است آنهایی که بافضیلت است یا رو به رذیلت است آنهایی که مبتنی بر حقیقت است یا مبتنی بر افسانه است. توهم است مادیون اهل توهم هستند و متوهماند نه الهیون. الهیون واقعبین هستند. آن چیزی که عادلانه است و آن چیزی که ظالمانه است. این کل بحث است. این که در روایات آخرالزمان داریم حضرت که میآیند مفهوم زشت و زیبا، درست و نادرست، عادلانه و ظالمانه بودن، اینها دوباره برای بشریت تعریف میشود دست بر عقول بشریت میکشد و عقول بشر ارتقاء پیدا میکند. اخلاق بشر اصلاح میشود همدیگر را له نمیکنند از کول هم بالا بروند. رفتار بشر اصلاح میشود. دقت کنید ما چون در روایت داریم حضرت که میآیند شادی و بهجت تمام عالم را میگیرد حتی به مردگان خبر میرسد که آن اتفاق افتاد شما در عالم برزخ هستید هنوز قیامت نشده آن اتفاقی که میگویند افتاد. در روایت داریم که مردگان هم با خبر ظهور شاد میشوند. دوم این که، در روایت داریم که تمام عالم و طبیعت سرسبز و بانشاط و زنده میشود و هیچ زمین غیر سبز و خشکیده در تمام زمین نخواهد بود تمام کره زمین سرسبز میشود بارندگی خاص میشود تمام گنجها و نعمتها و زیباییهای زمین استخراج میشود همه جا امنیت، اخلاق، توحید، برابری به تدریج البته میآید و باید حاکم بشود. و یکی هم این مسئله زیبایی است اینقدر زیبا که در روایت دارد حتی حیوانات از کنار هم عبور میکنند با همدیگر کاری ندارند! انسانها همینطور. در روایت دارد که دست توی جیب برادرت بکنی و هر چقدر لازم داری برمیداری، او هم میفهمد ولی اصلاً از شما نمیپرسد که دست شما در جیب من چه کار میکند؟ اگر هم برگردد میگوید خب لازم دارد، هرچقدر لازم دارد برمیدارد و بعد خودش میآورد میگذارد. یعنی دارد وعده یک جامعه زیبا، انسان زیبا، طبیعت زیبا، حیوانات هم رفتارشان زیباست، انسانها هم زیباست، همه جا زیبایی مادی و معنوی و اخلاقی است دعوت به زیبایی است. این تصویر را ببینید من یک مقدار برای شما را توضیح دادم چهرهها باز شده و لبخند روی چهرهتان آمده و به هم نگاه میکنید. تازه خبر آن را شنیدید از خوشحالی دارید میگویید چقدر زیباست. توحید، دعوت به زیبایی است که باطن عالم زیباست. انتظار، انتظار زیبایی است. این زیبایی هم همه جا هست. بینش ما را میخواهند درست کنند. ما همه اینطوری هستیم که میگوییم زندگی زشت است برای همین با همه هم دعوا داریم همه را دشمن میبینیم و همه چیز برخلاف منافع ماست، همه بد هستند، همه اتفاقات بد است، همه چیز زشت است، همه زشت هستند مگر به نفع من باشد! ولی در نگاه توحیدی همه چیز زیباست، همه زیبا هستند، خدمت به همه، محبت به همه، محبت همه، همه چیز عوض میشود تعریف زشت و زیبا عوض میشود این تعالیم انبیاء است. آن وقت خداوند در قرآن میفرماید عالم زیباست، آسمان زیباست، زمین زیباست، این حیوانات اطرافتان زیبا هستند، خودت زیبایی، تو را زیبا آفریدیم. طبیعت، این گل و گیاه، این درخت، حتی کویر آن زیباست. «أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَا کَانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَهَا...» (نمل/ 60)؛ برای شما و به نفع شما از آسمان آب میبارانیم و باراندیم و باراند. فَأَنْبَتْنَا؛ ما رویاندیم بِهِ؛ با این آب، چی؟ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ؛ باز صحبت از «بهجت» است. بهجت یعنی شادی. در روایت داریم عالم، عالم شاد باید باشد خداوند شادی و سرور برای بشر میخواهد و او جامعه مدنی، جامعه شاد است منتهی شادیهای خرکی نه، که شاد میشویم وقتی داریم کس دیگری را زجر میدهیم! ما اینطوری شاد میشویم چون تو باختی من بردم من شاد میشوم چون تو عقب افتادی من جلو افتادم من شاد میشوم و تو غصه میخوری. آن شادیهای انسانی این است که ما و شما، همهمان از شادیهای همدیگر شاد بشویم یعنی وقتی من میبینم تو شادی من شاد میشوم وقتی میبینم تو ناراحتی من شاد نمیشوم. این فرق شادی است. پس شادی و غم هم اسلامی و غیر اسلامی دارد، میگویند هرچ میگوییم میگویند اسلامی و غیر اسلامی دارد، بله همینطور است شادی هم اسلامی و غیر اسلامی دارد غم هم همینطور. غم غیر اسلامی، غم دنیا، غم ریاست، غم ناشی از حسادت و حرص و کینه و آرزو است اینها غمهای جهنمی است. غم زیبا، غم در راه کمال است، غم فقدان عدالت است، غم فقدان رحمت است، غم ناشی از گرفتاری و فقر و جهل دیگران یا خودت است. شادی هم همینطور است. شادی الهی، شادی انسانی است. شادی وحشیانه، شادی کافرانه، شادی یا وحشیانه است خشن است، شاد از بدبختی کسان دیگر، یا شادی احمقانه است چون فکر نمیکند به حقیقت عالم و غافل است دارد لذت میبرد و شاد است. شادی جلّاد است وقتی دارد خون مظلوم را میریزد خوب او هم شاد است ولی این شادی انسانی نیست این شادی حرام است. این شادی حلال نیست. خب پس همه جا صحبت جمال و جلال و بهجت است. وعده جمال و جلال و بهجت است. اصلاً خصوصیات بهشت را که در قرآن توصیف میکند چیست؟ یکی میگوید آنجا حرف مفت و چرت و پرت نه میگویی نه میشنوی. لغو نه. در بهشت کذب و دروغ نیست بلکه هرچه هست و میبینی زیباست. زیباییها را میبینی. زیباییهای عالم. در جهنم برعکس است. خصومت، دعوا، خشونت، کینه، حسادت، همه این مرضها که ما داریم جزو علمای بزرگ میگویند اینها آتش جهنم است که در دل ما دارد زبانه میکشد این عصبانیتهایی که ما داریم میفهمیم اینها لحیم جهنم است، همین حرص و حسادت و کینه. خسیس بودن، خسّت، اینها همان فضیلتهاست، اینها همان آتش جهنم است. ما را از درون میسوزاند ما حسود هستیم خودمان میسوزیم. آن ناری که میگویند «تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ» (همزه/ 7)؛ بر قلبهایتان میافتد و از درون میسوزید و جهنم آتشگیر است خود انسان است. یعنی سوختش هم خود ما هستیم از درون میسوزید. همین الآن غم و غصههایی که ما داریم خوابمان نمیبرد، خشونت، خشم، نفرت، کینه، از افراد که کی بشود انتقام بگیرم؟ چرا او از من بیشتر دارد؟ چرا اینطوی است؟ اینها دارد پدر ما را درمیآورد. بعداً هزار برابر و میلیون برابر میشود. پس این طرف مدام انبیاء دارند به شادی، بهجت، سرور، زیبایی، آرامش دعوت میکنند «لاتخف»، «لاتحزن» نترس. غم مخور، شاد باش. «لاتحزن» یعنی شاد باش. خداوند میخواهد همه بشر شاد باشند میفرماید «لاتحزن» شاد باش، «لاتخف» نترس آرام باش، بدون اضطراب و بدون استرس، غم، کینه، غصه، و... این هدف انبیاء است امام زمان(عج) میآید به ما یاد بدهد که چگونه شاد باشیم. چگونه زیباییها را ببینیم و چگونه زیبا رفتار کنیم؟ حقیقت را، فضیلت را، عدالت را چطور ببینیم و بشناسیم و اینها را در زندگیهایمان پیوند برقرار کنیم؟ چطوری همدیگر را زیبا ببینیم، چطور به طبیعت، به حیوانات، به آسمان، به زمین نگاه کنیم، همه چیز را زیبا ببینیم، همه جا بهجت و شادی باشد. حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ؛ باغهای پر از شادی و سرور با همین آبی که میآید میریزیم و این زمین خشک را به سرسبزی تبدیل میکنیم که برای شما بهجت بیاورد. جلال و جمال الهی هر دویش زیباییهای خداست، جلال هم زیباست. جمالش هم باشکوه است، شکوهش هم زیباست. و این زیباییها را خدا به خودش نسبت میدهد، ما خواستیم، ما خلق کردیم، مشیت ماست، نه این که شما فکر کنید این زیباییها توهمات ذهنی شماست و واقعیت ندارد. فرضی نیست، زیباییها واقعی است. «أ لَم تَرَ» درست نگاه نکردی «أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً...» الله بود که این آب را از آسمان فرستاد. هر اتفاقی که در عالم طبیعت میافتد الله دارد میکند «فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً...» زمین خرّم و شاد و سبز شد. درست نگاه نکردی؟ فکر کردی اینها طبیعی و اتفاقی است و دست خودش است که میگویی طبیعت چنین کرد؟ اصلاً چیزی به نام طبیعت وجود ندارد، طبیعت اسمی است که ما روی فعل خداوند در عالم ماده میگذاریم. ما میگوییم طبیعت. میگوییم قوانین طبیعت! اصلاً طبیعت چیست که قوانین داشته باشد؟ اینها قوانین خلقت است، طبیعت، مخلوق است. خداوند همه را میگوید ما کردیم. «أ لَم تَرَ» بازدوباره رفتی و باز هیچی را درست نگاه نکردی؟ چه را؟ «أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» الله بود که این آب را از آسمان فرستاد. باران را میبینی ولی خدا را نمیبینی؟ «فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً...» زمین سبز و خرّم شد. مرده، زنده شد. خشکیده تر شد. آن چه را که زشت میدیدی زیبا شد. «إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ» (حج/ 63)؛ دوتا صفت را میآورد «لطف و لطافت». لطیف به چه؟ و یکی هم «خبیر باخبر» خبر از چه؟ این در حوزه آن چیزی که ما مادی میگوییم. تمام این مادیات جمال الهی و معنوی است. امام زمان(عج) میآید و بشر را تربیت میکند و به ما درست نگاه کردن را یاد میدهد که حقیقت را ببینیم نه فقط واقعیت مادی را و شکاکانه به عالم نگاه نکنیم، با یقین به عالم نگاه کنیم، انبیاء آمدند یک چنین انسانی را تربیت کردند امام زمان(عج) میآید کل بشریت را اینگونه به اذن خدا تربیت میکند. در حوزه ارزشگذاریها درست ارزشگذاری کن، مفهوم جمال و زیبایی را، مفهوم حسن و قبح و خوب و بد را درست بفهم. حوزه فضیلت و رذیلت را فرق بگذارد. در حوزه عمل، رفتار و جامعهسازی و تمدنسازی و عدالت، حق و ناحق با حقالله، حقالناس، حقوق فرق میکند، با ناحقوق مساوی نیست هرکسی هر غلطی کرد، کرده بگوید بردیم. نبردید باختید. امام زمان(عج) میآید به ما و به بشر بگوید که خیلی از جاهایی را که شما فکر میکنید بردید باختید! خیلی جاهایی که فکر میکنید زیباست زشت است. در شأن شما نیست، انسانی نیست، اینها را به بشر یاد میدهد. در حوزه معقولات هم که واضحتر و دقیقتر است و قدری واضحتر، اخلاق را هم در قرآن و روایات بر زشت و زیبا تقسیم میکنند. همان فضیلت و رذیلت. مثلاً در حوزه آرمانها و اهداف معقول و اصول اخلاقی. قرآن میفرماید: «... وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ» (حجر/ 85)؛ آن لحظه و آن روز فرا خواهد رسید (قیامت) آن روی میرسد «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ» پس از یکدیگر بگذرید. «فاصفَح» یعنی گذشت کن. منتهی چه نوع گذشتی؟ خود گذشت فعل خیلی زیبایی است ولی ممکن است به روش زشتی انجام بشود مثلاً ما از یک کسی طلب داریم خیلی خب، برو گمشو، برو بخشیدمت، برو دیگر نبینمت. این صفح است، گذشت است، عفو است اما جمیل و زیبا نیست. خداوند میفرماید قیامت آن لحظه خواهد رسید آن لحظهای که شما محتاج هستید شما را ببخشند. بنابراین اینجا یکدیگر را ببخشید. و به پیامبر(ص) میفرماید بگذر، ببخش. منتهی روش بخشیدن هم مهم است. «الصَّفْحَ الْجَمِیلَ» یعنی به زیبایی و قشنگ ببخش. از لغزشهایش بگذر، به شخص تو ظلم کرده، به شخص تو اهانت کرده، ولی به پیامبر(ص) میفرماید که بگذر. من که اصل گذشت آن را بلد نیستم. چه برسد به گذشت زیبا. چون او میگوید گذشت لازم است کافی نیست، زیبا بگذر. پس ببینید در حوزه اخلاق هم ما بحث زشت و زیبا داریم. یعنی خصلتهای ماها هم گفتند بعضی از خصلتهایتان زشت است شما را زشت میکند. در دنیا نمیفهمید در آخرت معلوم میشود که چه کسی زشت است و چه کسی زیباست؟ یا فرض بفرمایید این تعبیر که «فاصبر صبراً جمیلا»، فأصْبِر؛ مقاوت کن. منتهی مقاومت هم دو جور است، مثلاً مریض شدیم بالاخره چاره نداریم باید صبر کردیم منتهی وسطهایش به ده نفر هم فحش میدهیم. اینجا میگویند این صبر قبول نیست، خداوند میفرماید در برابر مشکلات، گرفتاری، فشار دشمن، تحریم، تهدید، صبر بکن، مقاومت کن. زود وا نده، سلیم نشو. «فأصبر» در برابر مشکلات صبر و مقاومت کن. «صبراً جمیلا» پس صبر هم یک خصلت اخلاقی است باز صحبت از زیبایی و جمال است. قشنگ و باشکوه صبر کن شکوه انسانی خودت را حفظ کن. حتی طرد هم دو جور است. ببینید گفت زیبا و قشنگ گذشت کن. صبر مقاومت را صبر جمیل گفت زیبا و باشکوه و زیبا مقاومت کن. که هرکس نگاه میکند بگوید چقدر زیبا مقاومت کرد. چقدر قشنگ، قهرمان باش. نه با گریه و ذلت صبر کنی. گفتن آن آسان است. یکی هم اینجا میفرماید، میبیند پیامبر(ص) ناراحت هستند از این که این همه تهمت، فحش، اذیت، تهدید، مسخره کردن، چقدر تلاش میکند آدمهایی را نجات بدهد، فداکاری میکند برای آنها، عوضش آنها فحش میدهند، سنگ میزنند، محل نمیگذارند، تهدید، توهین. خداوند به قلب پیامبر(ص) نازل میکند که «فَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ؛ نسبت به همه آن چه که میگویند، شعارها، تحریفها، جنگ تبلیغاتی، جنگ رسانهای، تهمت، شایعه، تحریف، دروغ، اذیت، اهانت. فَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُون؛ مقاومت کن در برابر همه آنچه که به تو میگویند. وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلً» (مزمل/ 10) از آنها فاصله بگیر منتهی فاصله گرفتن زیبا. وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلً؛ با از اینجا جمیل میآورد، زیبا. از آنها دور شو منتهی به روش زیبا، باشکوه دور شو، نه این که این دور شدن معنای زشتی پیدا کند. و از این قبیل. آیات و روایات در این باب زیاد است که دیگر نمیخواهم وقت شما را بگیرم.
اجمالاً ما خواستیم عرض کنیم که این انقلاب اسلامی برای چه تحقق پیدا کرد؟ برای این که ترازوی زشت و زیبایی را در عرصه حقیقت، فضیلت، عدالت بتواند تا حد امکان افراد غیر معصوم بتواند ارائه بدهد و سعی کند هرچقدر میتواند جلو برود. آما آن که منتظر او هستیم در چنین شبی، شب نیمه شعبان، شب میلاد مبارک امام زمان(عج) است، او کسی است که به اذن خدا کار ناتمام همه انبیاء را تمام خواهد کرد. ایشان کسی است که دوباره بشر را با حقیقت در عرصه شناخت، با فضیلت در عرصه اخلاق، و با عدالت در عرصه رفتار و جامعهسازی هم آشنا میکند، تربیت میکند و هم به دست خود آنها عدالت را در سطح جهان برقرار میکنند. «... لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ ...» (حدید/ 25)؛ امام زمان سوپرمَن نیست که بایستید کنار ببینید من چه کار میکنم؟ بعد 500- 600تا معجزه، البته اعجاز و کرامتها خواهد شد اما کل این کارها اینطوری باشد که حضرت بایستند نگاه کنند بعد بگویند خب مشکلاتتان را حل کردم همه بروید راحت و خوش زندگی کنید. نه، انسان و جهان با انقلاب و با تربیت ملتها اصلاح میشود نه بدون آنها.
سؤال: فرمودند آن سه تقابلی را که در ابتدا اشاره کردید چه چیزی باعث این تقابل شده است؟
جواب استاد: اصل و ذات و باطن این عالم، بحث حق و باطل، دنیا و آخرت که اصلاً تکامل بشر بدون این تقابل امکان ندارد. خداوند میتوانست اجازه ندهد که شیطانی باشد و وسوسهای بکند و انسان هم هوای نفس داشته باشد. خداوند در قرآن میفرماید که میتوانستم از اول، همه شما را مؤمن بیافرینم منتهی فلسفه تکامل اجباری انسان نیست، تکامل اختیاری است. خودت باید بروی و الا این تکامل نیست.
سؤال: فرمودند آیا غربیها به دنبال دشمنی با اسلام بودند در نتیجه، این تقابلها بوجود آمد؟
جواب استاد: نه، غربی و شرقی، هر کدام در هر دورهای مصداق همان حق و باطل هستند. این غرب و مدرنیته، اینها نه آغازگر چیزی هستند و نه پایان بخش به چیزی هستند. اینها یک مصداق است. قرآن چرا مرتب قصص انبیاء را میگوید؟ میخواهد بگوید این تقابل همیشه هست و بوده و خواهد بود. یک وقتی نمیرسد که شما بگویید دیگر دعوای حق و باطل تمام شد. در آخرالزمان دعوا تمام نمیشود آنها شکست میخورند نه این که دعوا نیست، بعد از ظهور آنها شکست میخورند یعنی بعد از ظهور، در جهان دیگر قدرت دست آنها نیست. ولی معنایش این نیست که آدم گناهکار و آدم بد دیگر پیدا نمیشود و همه اجباری فرشته و بهشتی هستند. نه، فلسفه خلقت انسان که این نیست. شرایط حاکم بر جامعه و جهان تغییر میکند دیگر هیچ حکومت فاسد و ظالمی در دنیا نخواهد بود. دیگر نظام تعلیم و تربیت از بالا فاسد نخواهد بود. ظلم بزرگی در جهان اتفاق نمیافتد جلوی آن را میگیرند اما این معنیاش این نیست که دیگر آنجا هیچ کس نمیتواند گناه کند چرا انسان، انسان است ولی تربیت طوری بالا میرود که آنها اقلیت میشوند. الآن آن تیپ در دنیا، همه جا اکثریت هستند. آن زمان اقلیت میشوند. پس اینها مصادیق آن هستند نه این که اتفاق جدیدی افتاده است.
سؤال: شما فرمودید که خداوند میگویند عالم زیباست، زشتی در عالم نیست، در مقابل، غربیها میگویند زیبایی فردی است.
جواب استاد: من نگفتم غربیها میگویند ... من این را نگفتم. من گفتم دوتا نگاه است، نگاه مادی و الهی. نگفتم غربی و شرقی. در غرب هم آدمهای الهی وجود داشتند و دارند. این طرف هم آدمهای ملحد و لامذهب در همین ایران و جامعه خودمان هم کم نیستند. بحث ما غرب و شرق نیست، بلکه دیدگاه الهی و مادی است. البته این تفکر حاکم بر غرب، امروز بیشتر منادی مبانی مادی است شاید از این جهت شما نوشتید.
سؤال: میگویند زیبایی فردی است اما به نظر میرسد اختلاف، تصوری است یعنی اصل مفهوم زیبایی اختلافی است در نتیجه این آثار را دارد. حالا سؤال این است که اسلام و غرب، چه تصوری از زشتی و زیبایی دارند؟
جواب استاد: ببینید هم در تصور و هم در تصدیق، هم در مفهوم و هم در مصداق، در هر چهار، اینها را داریم عرض میکنیم. در یک مواردی امکان خطاهای سهوی است و در یک جاهایی خطا و انحراف عمدی است. در یک جایی ناشی از نفسانیت خود ماست و یک جایی تحمیلهای بیرون بیشتر دخالت دارد. یعنی در یک جامعه بدی حکومت فاسد و محیط فاسد میخواهد بچه خوبی باشد. در خانواده که اصلاً خانه گندآب است! پدرش، مادرش، اطرافیانش، همسایههایش همه کثیف و فاسدند خودش میخواهد خوب باشد خب سخت است. یک بچه در این خانه چطوری میتواند خوب باشد؟ خیلی برایش سخت است؟ این موانع برطرف میشود. بعد هم نگاه مادی، لزوماً زیبایی را فردی نمیداند. عرض کردم به لحاظ تاریخی دوتا مرحله را طی کرده است یکی این که آقا زیبایی معنوی و اخلاقی و متافیزیک و این چرندیات چیست؟ ما فقط زیبایی محسوس مادی را قبول داریم همان چیزی که از آن لذت میبریم لذت فوری شخصی مادی، آنها زیباست بقیهاش نه. جمال را فروکاستن به پایینتر حد خود. بعد جریانهای بعدی آمد جریانهای پست مدرن میگویند اصلاً زیبایی عمومی و زشت جمعی وجود ندارد معیاری اصلاً وجود ندارد کاملاً مسئله شخصی و فردی و نسبی است. آن یک اشکال داشت و این یک اشکال دیگری دارد. اسلام و غرب چه تصوری از زشتی و زیبایی دارند؟ غرب یک تصور واحدی نیست بلکه مکاتب مختلفی است. نگوییم اسلام و غرب، بگوییم دیدگاه الهی و اسلامی و دیدگاه مادی، شامل کفر، شرک و امثال اینها. اینجاها بله، گاهی غرب است و گاهی شرق است.
یکی از حضار: این تکامل عقلی که در زمان حضرت صاحب داریم اینچطور با این میخواند که باز انسانها با این عقل تکامل یافته که دارند میتوانند باز به سمت زشتیها بروند و از زیباییها دور شوند؟
جواب استاد: اولاً همه اقبال به زشتی و زیبایی، صرفاً مسائل عقلی نیست. همین الان ما و شما خیلی چیزها را میدانیم بد است ولی انجام میدهیم. مشکل عقلی نداریم میفهمیم. خیلی چیزها را میدانیم زیباست خوب است همه مان هم قبول داریم ولی دنبال آن نمیرویم. حالا مثال ساده این که، اینهایی که معتاد میشوند مگر عقل ندارند مگر نمیفهمند که اعتیاد و مواد با او چه کار میکند؟ میفهمد. کسی که رشوه میخورد، میدهد، میگیرد، اختلاس، دزدی، بیناموسی، مشروب، قمار، همه میدانند اینها ضررهایی دارد منتهی میگوید کیف آن بیشتر است میگوید عیبی ندارد من به لذت آن کاری ندارم همین لذت حال را ببرم. لحظه را عشق است! این را میگوید و الا مشکل نظری نداریم. اغلب کارهایی که ما میکنیم مشکل نظری نداریم میدانیم بد یا خوب است. مسئله اراده است، مسئله نفسانیت است که بر عقلانیت غلبه میکند. در دعا میگوید که «اللهم عقلی مغلوب و نفسی غالب» این مشکل است. همه ما عقل داریم منتهی عقل را پایین میکشیم و نفس بالا میرود. الآن همه ما اینجوری هستیم. گرفتاریم. آن زمان هم کسانی برایشان این اتفاق میافتد. تفاوت اصلی آن زمان با زمان قبل از آن، این است که قدرت، ثروت، علم، تکنولوژی، رسانه در سطح جهان مثل الآن در اختیار قدرتهای فاسد نیست بلکه در اختیار صالحان است. اما این که آیا دیگر هیچ کس گناه نمیکند؟ چرا خیلیها گناه میکنند. انسان اگر نتواند گناه کند که انسان نیست فرشته است. منتهی طوری تربیت میشویم که کم گناه میکنیم. گناهکاران اقلیت میشوند. فاسد اقلیت میشود. فساد زیرزمینی و مخفی میشود نه این که مثل الآن، خیلی جاها هست که آدمهای درست را مسخره میکنند به جای این که نادرست مسخره بشود.
یکی از حضار: وظیفه اصلی منتظران چیست؟
جواب استاد: یک سؤال کلی کردید که آدم باید دو شب حرف بزند. در روایت میگویند طوری عمل و زندگی کنیم که انگار حضرت هستند، این وظیفه اصلی است. یعنی اگر همین الآن امام زمان(عج) باشند ما چه کار میکنیم؟ در روایت دارد الآن همان کارها را بکنید. اگر ایشان باشند چه کارهایی را نمیکنید؟ گفتند همین الآن نکنید. من میخواستم این سؤال را جواب ندهم چون جواب این سؤال، زندگی را سخت میکند. یعنی همین الآن که این جواب را دادم پدر همه ما درآمد. ولی اگر این سؤال را نمیکردی و این جواب را نمیدادیم الآن راحت بودید، الآن همهتان بدبخت شدید.
خب اسعدالله ایّامکم. ما را هم دعا کنید، همه همدیگر را دعا کنیم انشاءالله مشکلات ما و شما همه حل بشود.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی